تلويزيون در امريکاي لاتين (1)
تلويزيون در امريکاي لاتين ديگر کالايي ناياب نيست. حضور همه جايي تلويزيون در سياست و حيات فرهنگي، و شکوفايي توليدات منطقه اي نشانه هايي از يک محيط تلويزيوني اند که به شدت با دوران آغازيني که ويژگي اش نفوذ اندک گيرنده ها، تعداد محدود ساعات پخش و سلطه واردات آمريکايي بر صفحه تلويزيون است، در تضاد قرار دارد. در طول دهه هاي گذشته، صنعت تلويزيون يکي از چند صنعتي بوده که علي رغم بحران اقتصادي و نابرابري هاي فزاينده اجتماعي، رونق فراوان داشته است. اصطلاح « دهه از دست رفته » که غالباً براي توصيف دهه 1980 در آمريکاي لاتين به کار مي رود، در مورد تلويزيون چندان مصداقي ندارد. تعداد کل ايستگاه هاي تلويزيوني در اين دهه از چهارصد به حدود يکهزار و پانصد ايستگاه رسيد. تلويزيون کابلي هم چنان شکوفا و پررونق است؛ اين سيستم تلويزيوني قريب چهارده ميليون مشترک دارد که سالانه ده درصد به تعداد آنها افزوده مي شود. (2) حضور آنتن هاي بشقابي در مناطق شهري حضوري آشناست و کشورهاي آرژانتين، برزيل، و مکزيک ماهواره هايي از آن خود در مدار زمين دارند و طرح هايي هم براي پرتاب ماهواره هاي ديگر در آينده تهيه کرده اند صنعت تلويزيون بين پنجاه و پنج تا شصت درصد کل هزينه هاي تبليغات تجاري را در اختيار گرفته است.
اين حرکات نمايان نشان دهنده آن است که تلويزيون امريکاي لاتين وارد مرحله تازه اي از تحولات شده است. ويژگي صنعت نوپاي تلويزيون در طول نخستين مرحله حيات در دهه 1950 و دهه 1960، تعداد کم گيرنده ها و ساعات پخش، و نيز نقش سلطه گر شبکه هاي تلويزيوني امريکا به عنوان تأمين کنندگان سرمايه، فناوري، کمک هاي فني و برنامه هاست. دوره ي دوم، يعني دهه هاي 1970 و 1980، شاهد کنار کشيدن شرکت هاي امريکايي از مداخله مستقيم در کار شرکت هاي توليد برنامه و عمليات ايستگاه هاي پخش ( و باقي ماندن به صورت صرفاً تأمين کننده برنامه )، ازدياد تصاعدي دستگاه هاي گيرنده ي تلويزيون، و بلوغ شرکت هاي توليد و صادرات برنامه ها در کشورهاي بزرگ امريکاي لاتين بود. دوره ي فعلي نمايانگر رشد سريع تعداد ساعات پخش ( که با تکوين تلويزيون کابلي و ماهواره اي ميسر شده )، ظهور توليدکنندگان جديد، و بازگشت منافع امريکا از طريق اقدام انحصاري يا به اتفاق شرکت هاي منطقه، در زمينه توسعه تلويزيون کابلي و ماهواره اي است.
اين تحول نشان دهنده آن است که واقعيت جاري به راحتي با چارچوب هاي نظري گذشته که امريکاي لاتين را از لحاظ دسترسي به رسانه ها و مصرف آنها در رديف مناطق توسعه نيافته، يا در امتداد بلندپروازي هاي امپرياليستي شبکه هاي امريکايي قرار مي داد، مطابقت نمي کند.
واقعيت هاي حاضر حتي با تعبيرهاي جديدتري که امريکاي لاتين را به عنوان منطقه در حال حرکت به سمت « برعکس امپرياليسم رسانه اي » از ساير مناطق جدا مي کند نيز مطابقت ندارد. لازم است تحليل هاي گذشته براساس دگرگوني هاي رخ داده در سطوح محلي و منطقه اي، از نو بررسي شود مسلم است که عدم توجه به موقعيت هاي خاص غالباً موجب ارائه تصاويري ناقص، تحريف شده و دور از حقيقت شده است. تلويزيون تجاري در اين جا استيلا داشته، ولي در عين حال تجربه با الگوهاي ديگر نيز صورت پذيرفته است. برخي از سيستم ها از نظر تاريخي، نيمه انحصاري بوده اند، حال آن که رقابت از نوع انحصار چند جانبه در مورد بعضي ديگر وجود داشته است. رشد قابل ملاحظه توليد داخلي در دهه هاي اخير، در همه کشورهاي منطقه يکسان روي نداده است. تفاوت هاي محلي به نحوي نمايان موضوع ها و طرح هاي داستاني سريال هاي معروف به تله نوولا (3)، يعني محصول عمده منطقه و بليت ورود امريکاي لاتين به شهرت جهاني در زمينه توليد تلويزيون، را شکل بخشيده است. نفوذ فناوري هاي تلويزيون کابلي و ماهواره اي، بر بازارهاي تلويزيون تأثير متفاوت مي گذارد. تعادل بين توليدات محلي/ منطقه اي و توليدات خارجي در شبکه ها و کشورهاي مختلف امريکاي لاتين تفاوت هاي آشکار دارد. اين مقاله رويکردي دوکانونه دارد، بدين معنا که، با نگاه به بستگي ها و نيز تفاوت هاي موجود در ميان کشورهاي منطقه مي خواهد درکي از ساختار و روند تکامل تلويزيون در امريکاي لاتين داشته باشد.
الگوهاي سازماني تلويزيون
تا اواخر دهه 1950 بيشتر کشورهاي منطقه دست کم داراي يک ايستگاه تلويزيوني بودند. تلويزيون در برزيل، کوبا، و مکزيک در سال 1950 به منصفه ظهور رسيد. آرژانتين در 1951، ونزوئلا و جمهوري دومينيکن در 1952، کلمبيا در 1952، ال سالوادور، گواتمالا و اروگوئه در 1956، پرو در 1958، شيلي، اکوادُر، هندوراس و پاناما در 1959، کُستاريکا در 1960، پاراگوئه در 1965، و بوليوي در 1969 صاحب تلويزيون شدند. از آن زمان، با آن که نفوذ تلويزيون پيوسته فزوني يافته، ولي ميزان آن در کشورهاي مختلف متفاوت بوده است. در جايي که بيش از نود درصد خانوارها در آرژانتين، کوبا، و ونزوئلا صاحب گيرنده هاي تلويزيوني اند، اين رقم در جاهاي ديگر کمتر است، به طوري که درصد خانوارهاي صاحب تلويزيون در مکزيک شصت و هشت درصد، در برزيل شصت و سه درصد، و در بوليوي و کلمبيا پنجاه درصد است.تثبيت راديو به عنوان رسانه ي تجاري، مبناي نخستين تحولات تلويزيون بود. ورود تلويزيون براي اصول موجود سخن پراکني به عنوان صنعت متعلق به بخش خصوصي و متکي به تأمين مالي از طريق تبليغات مشکلي پيش نياورد. مشابه آن چه در نخستين سال هاي تلويزيون در ايالات متحده رخ داد، عملاً هيچ نظري درباره ي تعيين اصولي متفاوت براي مهار رشد تلويزيون وجود نداشت. زمين تجارت تلويزيون از پيش شخم زده و آماده بود. طرح هاي سازماندهي تلويزيون در راستاي الگوي تلويزيون عمومي اروپا يا آميزه اي از عناصر خصوصي و عمومي هيچ گاه آن قدرها از حمايت کافي برخوردار نشد که به صورت راه هاي ديگر مؤثر و قابل اعتنا درآيد. نتيجه ي اين امر، سلطه و برتري نمايي الگوي تجاري بود، که فقط در مقاطعي، به واسطه وجود دولت هاي خودکامه اي که صاحب تلويزيون بودند و يا گروه هاي خصوصي را از مالکيت و اداره ايستگاه هاي تلويزيوني خلع کرده بودند. دچار مشکل شد. با همه اينها، حتي وقتي هم دولت ها بر تلويزيون نظارت مستقيم داشتند، اصول تجاري هيچ گاه زير سئوال نرفت و به صورت مبنايي، هم براي عمليات سرمايه گذاري و هم معياري براي سنجش موفقيت، باقي ماند. نه تجربه ي الگوي تجاري و نه تجربه نظارت دولت، هيچ کدام با تکوين تلويزيون به عنوان نوعي سرويس عمومي که آلوده اصول تبليغاتي نباشد و بتواند عملکردي مستقل داشته و از خودکامگي دولت ها مصون باشد، موافق نبودند.
در اوايل دهه 1950 شرکت هاي عمده راديويي به توانايي هاي بالقوه ي تجاري تلويزيون پي بردند و برنامه ريزي هايي براي حفظ موقعيت خود در صنايع رسانه ها انجام دادند، اتفاق با شرکت هاي امريکايي، امکان رسيدن به آن اهداف را در اختيارشان گذاشت. بعدها در همين دهه، شبکه هاي امريکايي در آفرينش و يا توسعه تلويزيون بيشتر کشورهاي منطقه فعالانه شرکت کردند. همين که ميزان نفوذ تلويزيون در امريکاي دهه ي 1950 به حد اشباع رسيد، « سه شبکه بزرگ » امريکا با اشتياق به استقبال بازارهاي ناگشوده جنوب رفتند. اين سرزمين باير تلويزيوني که، برخلاف ساير سيستم هاي پخش تلويزيوني سراسر جهان، از چند دهه قبل الگوي تجاري را پذيرا شده و فقط اندک مقرراتي براي سرمايه گذاري هاي خارجي وضع کرده بود، به واقع از آتيه اغوا کننده اي خبر مي داد. سه شبکه بزرگ امريکا فناوري لازم را با خود به همراه آوردند، کمک هاي فني و آموزش ارائه کردند و برنامه هايشان را فروختند.
علي رغم وجود مقرراتي که مالکيت خارجي را منع مي کرد، شرکت هاي امريکايي به شکلي فراگير در صنعت تلويزيون درگير شدند. مشارکت رسانه هاي امريکايي، به تثبيت تلويزيون به عنوان يک سيستم خصوصي کمک کرد. به عنوان مثال، شرکت هاي راديويي مکزيک که دامنه فعاليت هايشان را با موفقيت تا تلويزيون امتداد داده بودند، با شبکه هاي امريکايي پيوند داشتند. در برزيل، همکاري شرکت بزرگ تايم لايف با شرکت گلوبو براي تغيير شکل چشمگير اين نهاد تجاري داخلي از يک شرکت کوچک رسانه اي به بزرگ ترين شبکه تلويزيوني کشور برزيل و يکي از نهادهاي پيشتاز رسانه اي در جهان، بسيار مهم و حياتي بود. توافق 1962، که بعداً از سوي کميسيوني در کنگره غيرقانوني اعلام شد، تصريح کرده بود که شرکت تايم لايف متعهد به تأمين سرمايه، فناوري، و مساعدت حرفه اي در کار توليد برنامه است. اين توافق، در کنار دلايلي که پيش تر به شرح آنها پرداختيم، امتيازي مسلم به گلوبو بخشيد و اين شرکت را به موقعيتي به مراتب برتر از گروه دياريوس اِ اميسوراس (4) گروه رسانه اي مسلط به اين صنعت در دهه 1960، پرتاب کرد. شبکه هاي امريکايي نيز، به طريقي مشابه، در تحولات اوليه ايستگاه هاي تلويزيوني آرژانتين، کلمبيا و ونزوئلا شرکت کردند. در آرژانتين، شبکه هاي امريکايي در شرکت هاي توليد برنامه، که برخلاف ايستگاه هاي وابسته خود، هيچ محدوديتي براي سرمايه گذاري هاي خارجي قائل نبودند، سهيم شدند. شبکه هاي امريکايي در موارد متعدد، با مهاجران کوبايي، يعني گوآر مستره (5) و ديه گو سينه روس (6)، که منافع سيستم بسيار پيشرفته رسانه هاي اين جزيره را پيش از انقلاب در دست داشتند، همداستان شدند تا پيشرفت تجاري تلويزيون را در چندين کشور هدايت کنند.
جانشينان تلويزيون خصوصي
علي رغم نفوذ آشکار سيستم امريکايي، تلويزيون امريکاي لاتين به صورت نسخه تام و تمام الگويي که در تيول همسايه شمالي اش بود درنيامد. چندين تجربه در جهت توسعه تلويزيون بر مبناي غيرتجاري عملي شد، ولي هيچ کدام نتوانست پيچ و مهره هاي سيستم خصوصي را که از پيش سفت شده بود، از اساس تعويض کند.نخستين تلاش ها در جهت ايجاد و توسعه تلويزيون در خارج از الگوي تجاري توسط حکومت هاي مردم باور دهه 1950 تحقق يافت. دولت هاي ژنرال خوان پرون (7) در آرژانتين، گتوليو وارگاس (8) در برزيل، و ژنرال گوستاوو روخاس پي نيا (9) در کلمبيا، فناوري ارتباطي بسيار مهمي را در تلويزيون ديدند و اشتياق فراواني براي آوردن رسانه جديد به زيرنظر دولت نشان دادند. اين تصميم جزو سياست کلي رسانه ها، با هدف حمايت از صنايع فرهنگي داخلي ( از جمله سينما و تبليغات ) از طريق اعمال محدوديت ها بر سرمايه گذاري هاي خارجي و ماليات سخت بر واردات بود. تلويزيون دولتي بخشي از اين طرح هاي بلندپرواز در زمينه توسعه خودکفايي رسانه ها بود. اين تصميم ها، با داوري براساس اعترافات مقامات رسمي، ظاهراً به هدف تثبيت صنايع رسانه هاي داخلي، و استفاده از تلويزيون براي تقويت هويت ملي عاري از نفوذ بخش خصوصي اتخاذ شده بود. اما از نظر بسياري از منتقدان، تصميم هاي فوق تلاشي غيرقابل انکار در جهت توسعه ماشين تبليغات سياسي رسمي از طريق افزودن تلويزيون به رشته شعبه هاي رسانه اي بود که دولت ها از قبل آنها را رديف، و با مشت هاي آهنين کنترل مي کردند. گذشته از اهداف اعلام شده ايشان و نيز اهداف منتسب به آنها، هيچ يک از اين تجربه ها در ارائه يک جانشين يا بديل واقعي که با الگوي خصوصي رقابت کند موفق نبودند. نبود برنامه و سرمايه براي بسيج منابع خارج از بودجه هاي تبليغات عملاً هر گونه امکان توسعه تلويزيون را که جدا از پخش تجاري باشد، از بين برد. به محض آن که اين حکومت ها سرنگون مي شدند، بي ثباتي سياسي هم نقشي در جاي خود ايفا مي کرد و جانشينان آنها بلافاصله به اصطلاح دنده را عوض مي کردند و سياست هايي را در جهت کاهش دخالت حکومت و آوردن شرکت هاي خصوصي به کانون سيستم در پيش مي گرفتند.
موج دوم تلاش، به منظور ايجاد جانشين هايي براي تلويزيون خصوصي در دهه ي 1960 پديدار شد. بدون ترديد، کوباي بعد از انقلاب از تغيير ساختار تلويزيون در امريکاي لاتين فراتر از ساير کشورهاي منطقه حرکت کرد. حکومت کاسترو اندکي پس از به دست گرفتن قدرت در سال 1959، ايستگاه هاي تلويزيون خصوصي را به عنوان جزيي از برنامه ي کلي حذف سرمايه داري در سازمان سيستم هاي رسانه اي، مصادره کرد. از اين لحاظ فقط حکومت ساندنيست (10) نيکاراگوئه در اجراي تغييرات مشابه، به سياست رسانه اي کوبا نزديک بود. ساندنيست ها در سال 1979 با سازماندهي يک شبکه دولتي بر پايه ايستگاه هاي خلع يد شده، که قبلاً در مالکيت ديکتاتور حاکم بر اين کشور، آناستازيو سوموزا (11) و همدستان سياسي او در پيش از انقلاب بود، تغيير و تحولي اساسي در اين زمينه به وجود آوردند. در شيلي، نيروهاي سياسي عمده ديدگاهي توأم با ظن و بدبيني نسبت به تلويزيون خصوصي داشتند، و از همان آغاز، ايستگاه هاي تلويزيوني در دانشگاه ها جاي گرفته بودند. در حالي که طي دهه 1960 دمکرات- مسيحي ها از راه حلي ترکيبي طرفداري مي کردند، ائتلاف نيروهاي چپ موسوم به اونيداد پوپولار (12) پس از انتخاب در سال 1970 برنامه اي بنيادين براي اصلاح رسانه ها ارائه کرد. اين ساختار بنيادي، به هر حال، شکل نگرفت زيرا رئيس جمهور سالوادور آلنده نتوانست از حمايت کافي کنگره برخوردار شود. برنامه ي رفورم تلويزيوني سرانجام به دنبال سرنگوني آلنده توسط ژنرال اوگوستو در سال 1973، ملغا گرديد.
امريکاي لاتين نخستين منطقه در جهان سوم بود که پيشنهادهايي براي اتخاذ اصلاحات ساختاري در صنعت تلويزيون ارائه داد. در دهه ي 1970، مناظره بر سر نظم نوين جهاني در زمينه اطلاعات و ارتباطات (13) در اجلاس يونسکو، و طرح هاي منتج از آن براي سياست هاي ملي در زمينه ارتباطات (14) در شکل دادن به تفکري رسمي درباره ي راه هاي بديل و جانشين تلويزيون خصوصي بي نهايت مؤثر بوده است. در سراسر منطقه، بسياري از دولت ها در تلاش محدود کردن پخش تلويزيون تجاري و باز کردن جا براي تلويزيون غيرتجاري بوده اند. با آن که اقدامات آنها در جزئيات تفاوت هايي با يکديگر داشته است، اما همه در اين مورد اتفاق نظر داشته اند که حکومت بايد نقش فعال تري را در آفرينش فرهنگ ملي ايفا کند، نقش منافع خصوصي را محدود سازد، و شراکت در بسياري از سازمان هاي اجتماعي را گسترش دهد.
در اين ميان، چهار تجربه با تلويزيون دولتي شايان توجه است. در پرو، حاکمان نظامي که در سال 1968 قدرت را در دست گرفتند لزوم اصلاحات در رسانه ها را مورد توجه و تبليغ قرار دادند.
دولت، ايستگاه هاي تلويزيوني ( و نيز روزنامه ها و ايستگاه هاي راديويي )، را به عنوان بخشي از برنامه کلي تغيير ساختارهاي اجتماعي و اقتصادي در اختيار گرفت و قانوني براي ابزارسازي سياست هاي حمايتي به تصويب رساند. اصلاحات مورد بحث، بر مالکيت مجوزهاي پخش تلويزيوني متمرکز بود، نه بر شرکت هاي توليد برنامه که همان دارندگان مجوز بر آنها نظارت داشتند. سرانجام، اين اصلاحات در ميان مخالفت هاي علني گروه هاي خصوصي به صورت نيم بند اعمال شد. کودتاي نظامي سال 1975 نقطه پاياني بر طرح ها و برنامه هاي اصلاحي گذاشت و ايستگاه هاي خلع يد شده بعداً با صاحبان قبلي آنها عودت داده شد. تلاش هاي متفاوتي نيز براي اصلاحات در تلويزيون ونزوئلا در فاصله سال هاي 1970 و 1982 انجام پذيرفت. کميسيوني از طرف نهاد رياست جمهوري پيشنهاد يک سيستم ترکيبي را مطرح کرد که مشارکت عموم مردم را لحاظ کرده بود و مي توانست در خدمت نيازهاي اطلاعاتي، آموزشي و تفنني شهروندان باشد. در آرژانتين، دولت طرفدار پرون، در سال 1974 بر آن شد که مجوز ايستگاه هاي عمده تلويزيوني را تجديد نکند و ترجيحاً ايستگاه ها را تحت نظارت دولت قرار دهد. اين حرکت به عنوان تلاشي در جهت اعاده و حفظ فرهنگ ملي، که به نظر مقامات دولتي در خطر تحميل برنامه هاي خارجي و تجاري شدن بيش از حد بود، توجيه شد. در مکزيک، حکومت وقت در اوايل دهه 1940 از مالکيت مستقيم نهاد سخن پراکني دست کشيد تا اين که در سال 1972 دولت اچه وريا (15) يک دستگاه ورشکسته تلويزيوني را خريد. اين تصميم بخشي از يک رشته طرح هاي ملي ( در زمينه هاي تلويزيون در مناطق روستايي، مراکزي براي توليد، و خبرگزاري در سطح کشور ) براي توسعه تلويزيون به منظور محدود کردن قدرت رسانه هاي خصوصي بود.
اين تجربه ها، هر چند عيناً مثل هم نبودند و هر کدام ابزار طرح هاي متفاوتي شدند و برخي، بيشتر از سايرين، تا حدودي مأموريت اصلي خود را تحقق بخشيدند، ولي به هر حال با هم قابل مقايسه بودند. هيچ کدام از آنها نتوانستند نظم و وضع موجود را از اساس تغيير دهند و مبناي محکمي براي تلويزيون عمومي به جا گذارند. هيچ دليل کافي براي اين که چرا تجربه هاي تأسيس تلويزيون دولتي با ناکامي مواجه شدند، وجود ندارد. مسلم است که مخالفت اتفاق گروه هاي خصوصي مانعي سرسخت و قهار بوده است، اکثر نمايندگان منافع خصوصي قدرتمند، اعم از داخلي و خارجي، با بازکردن پرچم آزادي بيان در گرداگرد اين بحث جمع شدند و با شور و حرارت تمام سياست هاي رسمي را رد کردند. افزون بر اين، اختلافات و درگيري هاي داخلي بين فراکسيون هاي دولتي، رخوت ناشي از ديوان سالاري، نبود برنامه و پيش بيني براي تأمين مالي کافي ايستگاه هاي غيرخصوصي، و عدم ثبات سياسي هرگونه بخت و امکان تغييرات مؤثر را منفي ساخت.
تثبيت الگوي تجاري
تا اواسط دهه 1970، ديگر باب سياست هاي اصلاحي در تاريخ تلويزيون امريکاي لاتين عملاً بسته شده بود. چند کانال عمومي با بردباري در برابر موج خصوصي سازي ايستاده اند، اما در اين مورد که بتوانند در حد کفايت به اهداف اوليه خود دست يابند، ترديدهاي جدي وجود دارد. حتي در کشورهايي که حکومت از نظر تاريخي نقشي کليدي در تلويزيون به خود اختصاص داده، الگوي خصوصي با بيرون راندن بديل هاي ديگر، خود را تثبيت کرده است. دهه گذشته زمان کنار کشيدن از سياست هاي حکومتي بوده، که مسلماً براي صنعت تلويزيون چيز تازه اي نيست، اما بخشي از يک حرکت عقيدتي وسيع تر است که منطقه آن را تجربه کرده است. دولت هاي فعلي، تقريباً يک دل و يک صدا نغمه اصلاحات جهت گرفته به سوي بازار آزاد را سر مي دهند. دولت هاي امريکاي لاتين، از مکزيک تا آرژانتين، خود را به طرح هاي تثبيت و اصلاحات دولتي براي بيرون کشيدن اقتصاد از بدترين بحران از زمان بحران اقتصادي امريکا، به اين سو، متعهد کرده اند. جدا کردن ايجاب الگوي خصوصي تلويزيون از سلطه سياست هاي خصوصي سازي در منطقه، غيرممکن است.تلويزيون منحصراً دولتي بوليوي، و يکي از الگوهاي اوليه تلويزيون آموزشي که شالوده اش در دانشگاه ها پاي گرفته بود، در برابر فشارهاي فزاينده از سوي عاملان پخش خصوصي تلويزيون تاب نياوردند و در سال 1984 به کار خود پايان دادند. از آن زمان تاکنون، ايستگاه هاي خصوصي تلويزيون همانند قارچ رشد کرده و افزايش يافته اند. سرنوشت تلويزيون عمومي در ونزوئلا چندان خجسته تر از اين نبود. دولت به دنبال بحران مالي سال 1991 کانال عمومي پنج را بست و اين در حالي است که اينک کانال هشت که يک تلويزيون بدون آگهي و به شدت بدهکار است به زحمت در فضاي پخش باقي است، در مکزيک، به سال 1993دولت ساليناس دِگوتاري (16) ايستگاه هاي کانال هاي عمومي هفت و سيزده و يکصد وشصت و هشت را به حراج گذاشت. به هنگام خصوصي سازي، ايستگاه هاي مذکور جزو مؤسسه تلويزيون مکزيک، (17) يعني شبکه دولتي مختص برنامه هاي غيرانتقاعي، بودند. اين شبکه در سال 1985 شکل گرفت و تا سه کانال منطقه اي و دو کانال سراسري ( ملي ) را در کنار هم گرد آورد. برنامه هاي مؤسسه تلويزيون مکزيک به زحمت مي توانست اين نکته را به اثبات رساند که اين شبکه در اجراي اهداف تلويزيون به عنوان وسيله انتقال فرهنگ ملي موفقيتي داشته است: اکثر برنامه هاي هفتگي کانال سيزده پر از نمايش ها و سرگرمي هاي امريکايي بود. باقي مانده ايستگاه هاي متعلق به دولت نيز از اهداف اوليه خود عقب ماندند: بودجه هاي اندک و آب رفته و تجهيزات کهنه، توليدات محلي را نادر مي کنند و برنامه هاي وارداتي بر جدول هفتگي برنامه ها غلبه مي يابند. در آرژانتين دولت کارلوس منم (18) پس از يک دوره پانزده ساله مالکيت دولت بر تلويزيون تحت حکومت نظامي و سپس دولت برگزيده در انتخابات آلفونسين (19)، در سال 1989 تصميم به خصوصي سازي کانال هاي يازده و سيزده، بوئنوس آيرس، يعني دو ايستگاه از چهار ايستگاه اصلي تلويزيون آرژانتين، گرفت. کانال نُه هم قبلاً در سال 1983 به مالک قبلي آن بازگردانده شده بود، و کانال هفت را هنوز دولت اداره مي کند. با تعمق در اين تصميم ها چه تعبيري جز گذاشتن نقطه پايان بر کار تلويزيون عمومي مي توان داشت؟ هنگامي که ايستگاه ها در مالکيت دولت بودند، هيچ گاه، بديلي در برابر تلويزيون تجاري تشکيل ندادند. در آن زمان هم، آمار تماشاي تلويزيون هم چنان بر گزينش برنامه هاي هفتگي فرمان مي راند و تبليغات تلويزيوني شبکه را تأمين مالي مي کرد. برنامه سازان بخش خصوصي اوقات پخش و استوديوها را از ايستگاه هاي متعلق به دولت اجاره مي کردند و بيشترين سهم را از درآمدهاي تبليغاتي دريافت مي داشتند. مشکلات بي وقفه کانال هفت که هنوز در دست دولت است، به بهترين وجه نمايانگر ناتواني تاريخي تلويزيون دولتي در جلوه گري به صورت تلويزيون عمومي است. مسئولان دولتي، ايستگاه هاي ورشکسته را به مثابه نوعي تيول سياسي اداره مي کنند. منصوبان از سوي رياست جمهوري، دچار وسوسه درآمدهاي تبليغات و آمار بينندگان برنامه ها نيستند، و با پرهيز از پاگذاشتن روي دم سياست، و با ايجاد ارتباط نزديک با مديران اجرايي غالباً انتخاب برنامه ها را ديکته مي کنند.
در اين ميان فقط دو کشور ارائه گر نمونه هايي از تلويزيون اند که، علي رغم مشکلات دائمي هم چنان سرشار از آرمان هاي تلويزيون در خدمت عموم، به کار خود ادامه مي دهند: يکي از اينها تلويزيون نوسازي شده سني يال (20) کلمبياست که توانسته است ضمن مصالحه با تلويزيون تجاري برنامه هايي را در جدول هفتگي خود راه دهد که برنامه سازي خصوصي آنها را راه نمي دهد. و از اين راه تعادل شکننده اي به وجود آورده است. موفقيت نسبي آن، به هر حال، نتوانسته است انتقادهايي را که از خودمختاري سياسي، انسجام برنامه پردازي، کسري بودجه دائمي، و منابع مالي صرف شده در خريد برنامه هاي آن مي شود، خنثي کند. در اين حال، سيستم ترکيبي که از نظر تاريخي مشخصه تلويزيون کلمبيا محسوب مي شود، هم چنان در وضع بحراني قرار دارد. در سال 1963 مؤسسه ملي راديو و تلويزيون براي نظارت بر عمليات، و بر وقت پخش در چارچوب تلويزيون فرهنگي، و توليد برنامه بدون تبليغات، به وجود آمد. علي رغم فشارهاي مدام بخش خصوصي براي بي اثر کردن نظارت دولتي، اين نظارت به بقاي خود ادامه داده و حتي در اواسط دهه 1980 با موفقيت در تکوين چهار شبکه منطقه اي شرکت کرده است. اين اواخر، خصوصي سازي به توان تازه اي دست يافته و آينده مؤسسه ملي راديو و تلويزيون در خطر است. اين مؤسسه از لحاظ تغذيه مداوم سهم برنامه اي اش در شبکه هاي ملي کادنا اونو (21) و کانالA با مشکلاتي درگير است و رفته رفته زمينه را در برابر شرکت هاي پانچ، (22) پي.تي.1 (23) و کاراکُل (24)، که بزرگ ترين شرکت هاي توليد برنامه هستند و به قدرتمندترين گروه هاي اقتصادي کلمبيا تعلق دارند، مي بازد؛ اينها شرکت هايي هستند که سرمايه گذاري هاي بهتري در آنها انجام مي شود و ساختار تکنيکي مدرن تري دارند.
نمونه دوم نزديک به الگوي تلويزيون عمومي، تلويزيون ملي شيلي ( تي.ان.سي ) (25) است، که در زمان دولت آلوين (26) در سال 1992، به نهادي خودمختار مبدل شد. مورد تي.ان.سي با توجه به ترديد سنتي نسبت به سيستم صددرصد خصوصي که در باور نيروهاي عمدتاً سياسي کشور بود، آن قدرها هم نبايد تعجب برانگيز باشد. تي.ان.سي که به عنوان يک شرکت عام خود سرمايه شناخته شده از عوايد تبليغات برنامه هاي مردم پسند خود براي تخصيص يارانه به برنامه هاي مربوط به اقليت ها و برنامه هاي منطقه اي استفاده مي کند. تي.ان.سي آگاهانه به هدف راه رفتن بر خطي باريک بين تلويزيون تجاري و تلويزيون عمومي، وارد فعاليت شده، بهترين هاي هر دوي اين جهان ها را وام گرفته، اما هيچ يک از کاستي هاي آنها ( تجارتي شدن بيش از حد، کسيري بودجه و ديوان سالاري ) را نپذيرفته است تي.ان.سي که يکي از نخستين ايستگاه هاي تلويزيون شيلي است، اخيراً با چشم انداز تلويزيوني پر رقابت تر و تجاري تر رو به رو شده، که پاره اي به واسطه تصميم ژنرال پينوشه در مورد خصوصي سازي دو ايستگاه در آخرين سال هاي ديکتاتوري اش شکل گرفته است. فروش اين دو ايستگاه در جهت منافع اقتصادي نزديکان حکومت بود. البته خصوصي سازي به خودي خود مبناي سيستمي را که از پيش مبتني بر درآمد تبليغات بود، تغيير نداد، بلکه اساساً رقابت ميان شبکه هاي تلويزيوني را شتاب بخشيد، که اين نيز به نوبه خود روند همکاري هاي اين سرمايه گذاران داخلي و خارجي را شتاب بخشيد؛ سرمايه گذاراني که براي برتري جويي در يک بازار رسانه اي متمرکزتر که اقبال هاي موجود آن براي شرکت هاي کم سرمايه ضعيف است، با يکديگر در رقابت اند.
پي نوشت ها :
1-سيلويو وايسبرد ( Silvio Waisbord ) استاديار دانشکده ارتباطات دانشگاه « راتگرز » امريکاست. حوزه هاي پژوهشي مورد توجه او رسانه ها، دمکراسي و هويت هاي فرهنگي در امريکاي لاتين است. او نويسنده اثري درباره مبارزات انتخاباتي و رسانه هاي همگاني در آرژانتين است که با اين عنوان به چاپ رسيده است El Gran Desfile
2- آمارها مربوط به سال 1998 است.
3- Telenovella
4-Diarios e Emisoras
5-Goar Mistre
6- Diego Cineros
7- Juan Peron
8- Getulio Vargas
9- Gustavo Rojas Pinilla
10- Sandinista
11- Anastasio somosa
12- Unidad Popular
13-New Word Information and Communication
14- Politicas Nacionales de Comunicacion
15- Echeverria
16-Salinas de Gortari
17- Instituto Mexicano de Television ( IMEVISION )
18- Garlos Menem
19- Alfonsin
20- Senal
21- Cadena Uno
22- Punch
23- PT1
24- CARACOL
25- Television National Chille ( TNC )
26- Alwyn
اسمیت، آنتونی؛ پاترسون، ریچارد (1389)، تلویزیون در جهان، ترجمه: مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ دوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}